حـــــــــلما

نقش زنان در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
Continue

ســـلام


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید. برای تبادل لینک و یا مشاهده پروفایل من میتوانید از لینک های زیر استفاده کنید لطفا نظر یادت نره

پروفایل من - تماس با من

نویسندگان
برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری.


آخرین مطالب
آب و هوا
اوقات شرعی
فرازی از وصیت نامه شهدا
وصیت شهدا
حدیث
حدیث موضوعی
شوخ طبعی های دفاع مقدس
مهدویت امام زمان (عج)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۲

زنان در نقش‏ها

زنان در نقش‏هاى اطلاعاتى در دفاع مقدس

ستون پنجم به شدت در منطقه فعال بود. قبل از آغاز جنگ، بمب‏گذارى‏هاى گروهک‏هاى فدایى، پیکار، خلق عرب و ... که در راستاى حمایت از زمزمه‏هاى جدایى‏خواهى، مقابله با مردم مسلمان و تخلیه شهر صورت گرفته بود برادران سپاهى و بسیجى را هوشیار کرده بود. به گونه‏اى که بسیارى از پایگاههاى فعال توطئه گران را شناسایى کرده بودند. اما با شروع یکباره جنگ نمى‏توانستند وظایف را به خوبى به انجام برسانند. بنابراین از خواهران یارى خواستند.

خواهر حورسى از مدافعان خرمشهر مى‏گوید: قرار شد عصر به پادگان برادران دریایى برویم. وقتى وارد پایگاه شدیم، برادران که ما را مى‏شناختند به هر کدام یک کلت کمرى دادند. طرز کار آن را نمى‏دانستیم، خیلى سریع و خلاصه چگونگى استفاده از آن را به ما آموزش دادند و ما از آن لحظه به نیروهاى شناسایى ملحق شدیم. کار نیروهاى شناسایى، خنثى کردن بمب، شناسایى ضد انقلاب و پیدا کردن ردپاى آنها در شهر و روستاها بود.

این نیروها آموزش چندانى ندیده بودند. آنچه در وجود آنها بود تنها عشق بود؛ عشق به اسلام، به انقلاب اسلامى و به امام. اما ستون پنجم، نیروهاى آموزش‏دیده‏اى بودند که خود را در قالب نیروهاى وفادار به انقلاب جازده بودند، حتى جزء مدافعان شهرهاى جنگ‏زده.

خواهر حورسى مى‏گوید: «... برادرى که براى بازرسى پیاده شده بود گفت: دو نفر زن داخل این خانه کنارى هستند، هر چه به آنها مى‏گویند از خانه بیرون بیایید، نمى‏آیند. من داخل خانه رفتم. پنج نفر بودند. دو نفر زن و سه نفر مرد. آنها ستون پنجم بودند. یک بى‏سیم مادر داشتند و گرایى مقر سپاه را به دشمن داده بودند. آنها را به زور اسلحه بیرون آوردیم و سوار وانت کردیم و با خودمان بردیم.»

وضع در کلیه شهرهاى مرزى بدین منوال بود. در آبادان، اهواز و سوسنگرد رزمندگان با هوشیارى، کلیه امور را تحت کنترل داشتند. ستون پنجم چون در لباس خودى فعالیت مى‏کرد بسیار دقیق‏تر از عراقى‏ها عمل مى‏نمود و ضربه‏هایى که مى‏زد اثرات پایدارترى داشت. اما دست خدا بالاى همه دست‏ها است و به رزمندگان یارى مى‏رساند.

یکى از خواهران در اهواز که با برادران اطلاعات همکارى مى‏کرد زنى را دستگیر کرد و از او اطلاعاتى به دست آورد. این زن در گراهایى که به پاسداران داد محل‏هایى را معرفى کرد که در آنجا منافقین اسلحه‏هاى زیاد و حتى تانک پنهان کرده بودند و قصد داشتند در مراحل بعدى با همکارى نیروهاى عراقى از آن امکانات علیه رزمندگان اسلام استفاده کنند. خواهر بسیجى ابتدا صحت و سقم برنامه را سنجید. سپس برادران را خبر کرد. براى شناسایى مکان‏ها همراه برادران در حالى که لباس رزم پوشیده و موهایش را پنهان کرده بود رفت. آنها موفق شدند سلاح‏هاى پنهان شده در روستا را، در آن دوران که با کار شکنى بنى‏صدر، مهمات به مناطق جنگى ارسال نمى‏شد، یافته و براى دفاع از کشور به برادران رزمنده برسانند.

در اوایل جنگ وضع بیمارستان‏ها مطلوب نبود. اگر بیمارستانى فعال بود نیروهاى مردمى آن را سرپا نگه داشته بودند و چون امکان شناسایى همه نیروها نبود، منافقین در بیمارستان‏ها آزادانه تردد کرده و اطلاعات رد و بدل مى‏کردند، به طورى که آمار تقریبى مجروحان و شهدا در یک عملیات یا موشک‏باران که از رادیو عراق پخش مى‏شد بسیار به واقع نزدیک بود، یا زمانى که فرماندهى مجروح مى‏شد یا شهید مى‏گشت خبر آن ابتدا از رادیو عراق پخش مى‏شد. این قضیه در زمان شهادت دکتر چمران بسیار مشهود بود. بنابراین نیروهاى خواهر امدادگر یا بهیار که به صورت بسیجى وارد کارزار شده بودند وظیفه شناسایى منافقین را در داخل بیمارستان بر عهده گرفتند.

خواهر میرزایى مى‏گوید: « MPOبود و نباید آب مى‏خورد، یک روز که ما نبودیم سربازى به او آب داد و زخم‏هاى او عفونت کرد ... دکتر از پرستاران سؤال کرد، هیچ کس به گردن نگرفت. سرباز را خواستند و از او پرسیدند، گفت: پرستارش خانم ... گفته. رفتند سراغ آن پرستار که چرا گفتى؟ ... سرانجام حبیب شهید شد.»

همچنین راوى از شهادت زخمیانى مى‏گوید که با راهنمایى غلط پرستاران نفوذى و منافق توسط دوستان به شهادت رسیدند: «هاشم گفت: غذا به او دادم. ساعت ده و نیم شب بود که متوجه شدم خلط گلوى «بابایى» بد جورى اذیتش مى‏کند. به پرستار گفتم، گفت: مى‏آیم. یک ساعت، یک ساعت و نیم گذشت اما نیامد. گفتم: اگر نمى‏توانید کمکش کنید، بگین خودم کمک کنم. پرستار گفت: چیزى نیست خلط تو گلوش جمع شده، اگر یک لیوان آب بیارى در گلویش بریزى، خلط پایین مى‏ره. وقتى آب مى‏ریزى، بینى شو بگیر تا نفس با دهان بکشد ... هاشم همین کار را مى‏کند و بابایى شهید مى‏شود. در حالى که بابایى قطع نخاع از گردن بود و باید با دستگاه آسپیراتور خلط را بیرون مى‏کشیدند تا نفس بکشد ... این پرستار جذب گروه منافقین شده بود، به مجروحان عراقى رسیدگى زیادى مى‏کرد. برایشان شکلات و سیگار مى‏خرید، حجابش را هم آن طور که باید رعایت نمى‏کرد.»

مسئله دیگر در بیمارستان‏ها انجام عمل‏هاى منجر به قطع عضو بود. بارها اتفاق افتاده بود که به خاطر داشتن ترکش ریز در دست و پا پزشک منافق آن عضور را قطع مى‏کرد. خواهران اطلاعات در قالب امدادگر شروع به فعالیت نموده و علاوه بر آنکه فعالیت‏هاى امدادى انجام مى‏دادند با درایت و تیزهوشى توانستند شبکه منافقین را شناسایى کرده، آنها را به انزوا کشانده یا به مقامات مربوطه معرفى کنند.

در عملیات مرصاد، منافقین نیروهایشان را با پوشش غیر نظامى در داخل شهرها سازماندهى کرده بودند تا در صورت سقوط شهر حضور داشته و مراکز فعال را در دست بگیرند. منافقین تنها با پوشیدن یک روپوش سفید به عنوان پرستار در محل استقرار پیدا مى‏کردند و اقدام به مبادله اطلاعات مى‏نمودند و در این راه از انجام هیچ کار غیر انسانى ابا نداشتند.

خواهر جزایرى مى‏گوید: در یکى از روزها به یک زن که چند روز بود در محوطه بیمارستان حضور داشت و به این طرف و آن طرف تردد مى‏کرد مشکوک شدند. به این دلیل که این زن یک نوزاد قنداقى به خودش بسته بود و با لباس محلى به همه جا سر مى‏کشید. وقتى توجه ما را جلب کرد که احساس کردیم نوزادى که پشت او بسته شده است اصلاً تکان نمى‏خورد.

وقتى به او نزدیک شدیم فهمیدیم نوزاد مرده است، ولى آن زن همچنان او را روى پشت خود حمل مى‏کرد. برادران او را دستگیر کردند. ما او را گشتیم. اسلحه‏اش را زیر لباس کردى مخفى کرده بود تا در صورت لزوم از آن استفاده کند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۵
بهاره پویش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی