حـــــــــلما

نقش زنان در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
Continue

ســـلام


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید. برای تبادل لینک و یا مشاهده پروفایل من میتوانید از لینک های زیر استفاده کنید لطفا نظر یادت نره

پروفایل من - تماس با من

نویسندگان
برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری.


آخرین مطالب
آب و هوا
اوقات شرعی
فرازی از وصیت نامه شهدا
وصیت شهدا
حدیث
حدیث موضوعی
شوخ طبعی های دفاع مقدس
مهدویت امام زمان (عج)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۵

دفاع

نقش رزمى زنان در دفاع مقدس

با توجه به عدم آمادگى براى مقابله با تهاجم، همه دچار سرگشتگى بودند. هر کس هر چه مى‏دانست و مى‏توانست و به ذهنش مى‏رسید به اجرا مى‏رساند، حتى تهیه کوکتل مولوتف براى مقابله با تانک‏هاى مهاجم در مرز شلمچه اولین بار به ذهن زنان رسید.

در روزهاى اولیه جنگ برخى از روستاها و شهرهاى ایران در آستانه سقوط قرار گرفتند مانند قصر شیرین، مهران، بستان، سوسنگرد، نفت‏شهر، هویزه و ... پس از پیام امام خمینى(ره) در روز سوم جنگ، دوم مهرماه 1359، که جنگ ایران و عراق را جنگ بین اسلام و کفر معرفى نمود، کمیته‏هاى خودجوش محلى شروع به فعالیت کردند. حضور افراد در جبهه خرمشهر آگاهانه و متعهدانه بود به طورى که تا 27 مهرماه و على‏رغم فشار شدید دشمن، زنان و مردان پا به پاى هم مى‏جنگیدند.

در اهواز در تابستان همان سال دوره نظامى - عقیدتى ویژه افراد دانش‏آموز و دانشجوى بسیجى برگزار شده و روز بیست و نهم شهریور ماه تمام شده بود. دانشجویان که از شهرهاى مختلف بودند با شروع جنگ خود را به پایگاههاى سپاه معرفى کردند و بدین ترتیب اولین هسته فعالیت‏هاى خواهران شکل گرفت. آنها مسئول سازماندهى دانش‏آموزان و مردم محلى شدند.

تهیه کوکتل مولوتف ابتدایى‏ترین کار رزمى خواهران بود اما بعدها با توجه به موقعیت‏هاى خاص هنگام تهیه و تأمین مهمات براى رزمندگان، ارسال مواد غذایى، کندن سنگر و ... لازم بود سلاح حمل کنند تا هنگام خطر بتوانند از خود دفاع نمایند.

«در قبرستان خرمشهر زنى 65 ساله را دیدم که تفنگ ام یک بر دوش داشت، گفتم: مادر چه مى‏کنى؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته‏اند. مى‏روم راهشان را ادامه دهم. هر چه او را منع کردیم نپذیرفت و گفت باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست. جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.»

خواهر رباب حورسى از زنان خرمشهر مى‏گوید: «بعد از آنکه دو نفر از برادران سپاه که براى انفجار پل و پادگان رفته بودند شهید شدند، خواهران، مسئول حفاظت و مراقبت از مهمات و مسلّح کردن مردم را بر عهده گرفتند. ما از نظر مهمات برادران را تأمین مى‏کردیم، حتى گاهى مواقع که احتیاج بود و نیروى برادران سپاهى کم بود از خواهران استفاده مى‏کردند.»

خواهران در آموزش نظامى به افرادى که از شهرهاى دیگر براى کمک مى‏آمدند نیز یارى مى‏رساندند.

«برادر فرزیان پیش من آمد و گفت: این گروه طلبه‏اى که آمده‏اند، قریب به اتفاق آنها حتى تا به حال اسلحه در دست نگرفته‏اند. ما کمبود نفر باید آنها را آموزش بدهیم و به منطقه اعزام کنیم. ما که در خط هستیم و وقت آموزش نداریم، شما باید در یک دوره آموزشى کوتاه‏مدت لااقل طرز قرار گرفتن اسلحه، پرتاب نارنجک و باز و بسته کردن اسلحه را به آنها یاد بدهید. بدون فوت وقت کار آموزش شروع شد.


اما با همه این احوال به دلیل ناامنى و آزارى که توسط عراقى‏ها وارد مى‏شد خواهران جز در هنگام لزوم و ضرورت وارد معرکه نمى‏شدند، به ویژه با دستور اکید برادر جهان‏آرا که حتماً در برابر دشمن مقاومت کنید تا شهید شوید و به دست آنها نیفتید.»

آوازه وحشى‏گرى و درنده خویى دشمن به گوش رزمندگان رسیده بود.

خواهران وظیفه نگهبانى از مقرّ مهمات را بر عهده داشتند. با توجه به تخلیه پادگان‏ها، خواهران مهمات پادگان‏هایى را که در دسترس بود به مقرى نزدیک شط انتقال داده و مسئولیت حفاظت و توزیع مهمات را بر عهده گرفتند. با توجه به موقعیت، گهگاه وضعیت خود را تغییر مى‏دادند. بعد از مدتى مهمات به ماهشهر منتقل شد و برخى خواهران به آنجا منتقل شدند.

وظیفه نگهبانى از پیکر مطهر شهدا، دفن آنها و حفاظت از بهشت زهرا نیز بر عهده خواهران بود. خواهران دیگر و برخى از خانواده‏ها در شهر ماندند.

«خانم مسنّى بود که هشت تا بچه قد و نیم‏قد داشت، با تمام بچه هایش در خدمت رزمنده‏ها بود. شب‏ها داخل سنگر مى‏خوابید. ما که توپ و خمپاره نداشتیم. او براى این که دشمن فکر کند آن سنگر خمپاره دارد، یک لوله پلیکا را طورى جاسازى کرده بود که هر که از دور مى‏دید، فکر مى‏کرد لوله خمپاره است. او مثل رزمنده‏ها یک اسلحه داشت و داخل سنگر آماده دفاع بود.

صحنه‏هایى چنین کم نبودند. این وضع تا زمانى ادامه داشت که دستور قطعى تخلیه شهر صادر شد. دستور قطعى که صادر شد خواهران به تکاپو افتادند. «روز بیست و سوم مهرماه سید بحرالعلوم و یکى دیگر از برادران آمدند و گفتند جهان‏آرا گفته که هیچ خواهرى نباید در شهر بماند. همه باید از خرمشهر بروند. من و چند نفر از خواهران گفتیم: محال است برویم! شهر را ترک نمى‏کنیم. تا آخرین لحظه مى‏خواهیم در شهر بمانیم. سید عصبانى شد و گفت: باید بروید. ما مقاومت کردیم. گفت: اگر نروید همه‏تان را مى‏کشم. بعد در حالى که عصبانى بود با بغض ادامه داد: بمیرید بهتر از این است که دست عراقى‏ها بیفتید.»

تجربه تلخ کشته شدن زنان و دختران به دست عراقى‏ها، برادران را نگران کرده بود. اما در هر حال تا سقوط خرمشهر آنان همچنان در شهر فعالیت مى‏کردند.

در جبهه‏هاى دیگر نیز وضع به همین منوال بود.

برادران حاضر در جبهه غرب نقل مى‏کنند که در روزهاى اوّل حمله به گیلانغرب، برادران سپاهى از ایلام براى دفاع به سمت گیلانغرب حرکت کردند و طى عملیاتى وارد شهر شدند. چند نفر از سربازان عراقى وارد خانه‏اى در شهر مى‏شوند. داخل خانه سه تن از خانم بودند. عراقى‏ها تصور مى‏کنند این زن‏ها دیگر تسلیم هستند و هیچ کارى نمى‏توانند انجام دهند. تفنگ‏هایشان را کنارى گذاشته، به یکى از زن‏ها نزدیک مى‏شوند، غافل از اینکه خانم دیگرى مخفى شده است. وى با تبر به سر سرباز عراقى مى‏زند و او را به هلاکت مى‏رساند، سپس با برداشتن اسلحه بقیه را وادار به تسلیم مى‏کند و تحویل مى‏دهد.

در شادگان (بین اهواز و آبادان) چهار شیرزن، هشت سرباز عراقى را به اسارت گرفته بودند.

گویا برادر یکى از این زنان شهید مى‏شود. سه خواهر، خود را پشت بوته‏ها پنهان مى‏کنند و یکى با اسلحه‏اى پنهان در زیر لباس جلو مى‏رود. سربازان عراقى اقدام به تیراندازى مى‏کنند اما این خواهر تظاهر به ترس و تسلیم مى‏کند. سربازان به قصد تفریح به سمت او مى‏آیند اما او اسلحه‏اش را بیرون کشیده سربازان را خلع سلاح مى‏کند، خواهران دیگر از محل خود بیرون آمده او را یارى مى‏کنند.

صحنه‏هاى رزم زنان گرچه اندک بود اما تأثیر عمیقى بر روحیه رزمندگان داشت.

خانم فاطمه نواب‏صفوى نیز به همراه گروه چریکى شهید چمران در ناحیه سوسنگرد اسلحه به دست مى‏گرفت و مى‏جنگید.

مقام معظم رهبرى در یکى از سخنرانى‏هاى خویش در آن ایام گفت: «به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مسنّى زندگى مى‏کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود اینکه 50 - 40 سال داشت خیلى شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع مى‏کرد. معروف بود که با چوبدستى، چند سرباز عراقى را انداخته است.»

ماجراى زن سوسنگردى مبارز، مادر شهید الحانى هم شنیدنى است. این زن مبارز، یازده سرباز عراقى را به خانه خودش در سوسنگرد دعوت مى‏کند و براى آنها غذا مى‏پزد. موقعى که آنها مشغول به استراحت هستند در اتاق را قفل کرده و بسیجى‏ها را خبر مى‏کند، خودش نیز با چوبدستى که تنها وسیله دفاعى‏اش بوده آنها را مى‏زند.

یکى دیگر از زنان سوسنگردى نیز آرد را مسموم ساخته با آن نان پخته و تعدادى از سربازان عراقى را مى‏کشد. این صحنه‏ها گرچه اندک بود اما تا پایان دوران دفاع مقدس ادامه داشت. در کرمانشاه پس از عملیات مرصاد، خانم کردى اهل گیلانغرب تعریف مى‏کرد: وقتى منافقین به شهر حمله کردند با همین دست‏هایم چهار نفر از زنان منافق را به درک واصل کردم. بعد با پوزخند ادامه داد: جان خودشان مى‏خواستند خانه‏هایمان را قتلگاه کنند اما آرزویشان را به گور بردند. آنها در شهر شایع کرده بودند شام گیلانغرب، صبحانه باختران، الحمدلله صبحانه در جهنم نصیب‏شان شد.

این نمونه‏ها همه نشان از شرکت زنان در رزم مستقیم با دشمن دارد. مهم نیست دست خالى بودند یا اسلحه داشتند. مهم این است که وظیفه خود را بدون برنامه‏ریزى قبلى، بدون ابلاغ، بدون حکم و ... به انجام رساندند. نقش آفرینى تا حدى سرنوشت‏ساز بود که توطئه دشمن را خنثى مى‏کرد. در گیلانغرب خواهران با استفاده از کمین‏هایى که گذاشته بودند نیروهاى عراقى را در بدو ورود به شهر مورد هدف قرار داده و سبب عقب‏نشینى آنها شدند. بنابراین نقش آنها گرچه اندک ولى سرنوشت‏ساز و مهم بود.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۵
بهاره پویش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی