حـــــــــلما

نقش زنان در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
Continue

ســـلام


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی داشته باشید. برای تبادل لینک و یا مشاهده پروفایل من میتوانید از لینک های زیر استفاده کنید لطفا نظر یادت نره

پروفایل من - تماس با من

نویسندگان
برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری.


آخرین مطالب
آب و هوا
اوقات شرعی
فرازی از وصیت نامه شهدا
وصیت شهدا
حدیث
حدیث موضوعی
شوخ طبعی های دفاع مقدس
مهدویت امام زمان (عج)
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
۱۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۰

بانوی نور.....

فاطمه (س)در نقش همسر

 

بانوى پاکدل: پیوند میان نبوّت و امامت

فاطمه(علیها السلام) تنها بانویى است که دو نهاد نبوّت و امامت را به یکدیگر پیوند مى دهد. او همسر نخستین امام و مادر دیگر امامان مقدس است که همگى از نسل او و همسرش على(علیه السلام) پدید آمدند. خداوند این فضیلت و افتخار را تنها نصیب او کرده بود

; زیرا او کامل ترین بانو و بزرگترین نمونه پاکى و قداست و زیباترین نماد پرستش گرى و اخلاق و وارستگى است. از این روى در این بخش با تمرکز بر زندگى زناشویى فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام) به بررسى نقش ویژه او در خانواده مى پردازیم تا از دفاع او از حق آن امام و از شیوه تربیتى او در پرورش حسن و حسین(علیهما السلام) و زینب(علیها السلام) براى زندگى امروز خویش، الهام و الگو گیریم و بدین سان فاطمه(علیها السلام) را در کردار پیش و بیش از گفتار پیروى نماییم و مهر او را در واقعیت زندگى پیش از شعارهاى زبانى تجلى بخشیم.

 

ازدواج با على

صحابیان بسیارى براى خواستگارى فاطمه(علیها السلام) با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سخن گفته بودند; اما آن حضرت هر بار با لحن محبت آمیز آنان را جواب مى گفت و تصمیم درباره ازدواج فاطمه(علیها السلام) را به فرمان خداوند حواله مى داد.([1]) چرا که فاطمه(علیها السلام)در میان دیگر دختران پیامبر از خصوصیتى ویژه برخوردار بود. فاطمه(علیها السلام) گوهرى در وجود خویش داشت که تنها خداوند آن را به خوبى مى شناخت; همان گونه که على نیز این چنین بود.

یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بارها خواستگارى از فاطمه(علیها السلام) را به على(علیه السلام) پیشنهاد کرده بودند; اما در هر بار شرم، او را از این اقدام منع مى نمود. سرانجام روزى نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)آمده و تمایل خویش به ازدواج با فاطمه(علیها السلام) را اظهار داشت. چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)از این پیشنهاد شکفته شد; گویا از پیش در انتظار شنیدن چنین پیشنهادى و آماده براى پذیرش آن بود. از این روى بلا فاصله مى پرسد: از ثروت دنیا چه دارى؟

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بهتر از هر کس دیگرى نسبت به دارایى هاى على(علیه السلام) آگاه بود. چرا که او را خود از کودکى پرورش داده و در هر حال از سفر و حضر، شب و روز، جنگ و صلح همراه خویش مى برد. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) همان گونه که از بودجه مالى على(علیه السلام) آگاهى کامل داشت فضایل علمى و صفات روحانى او را نیز به خوبى مى شناخت. با این حال باز در آن باره از او مى پرسد و چه بسیار پرسشگرانى که از پاسخ پرسش خویش آگاهند. اى على، از ثروت دنیا چه دارى؟ و على(علیه السلام) چنین پاسخ مى دهد: «زرهى، شمشیرى و لباس هایى که بر تن دارم.» و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نیز این گونه در باره آن اموال تصمیم مى گیرد: «از شمشیر خویش هیچ گاه بى نیاز نیستى; زیرا به وسیله آن از آیین اسلام پاسدارى مى نمایى و رنج ها را از چهره پیامبر خدا مى زدایى; پس زره خود را عطا کن»([2]) آن زره به پانصد درهم فروش رفت و این مبلغ مهریه زهرا(علیها السلام) گشت. آن بانوى گرامى که على(علیه السلام)را براى شوهرى خویش پسندیده بود با او زندگى شیرینى آغاز و سپرى کرد. با این حال زندگى مشترک آنها آمیخته با درد و رنج و مشقت بود; به گونه اى که هیچ زن دیگرى به اندازه او در زندگى خویش رنج ندیده است.

 

على تنها همتاى فاطمه

روایتى از امام صادق(علیه السلام) درباره ازدواج على و فاطمه در این ماجرا بسیار جلب توجه مى کند. آن حضرت از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند: «اگر خداوند، امیرمؤمنان را براى فاطمه نمى آفرید هرگز براى او بر زمین همتایى یافت نمى شد»([3])

این همتایى ویژه از چه روى و جهت است؟ آن را به قطع نمى توان از جهت خویشاوندى دانست; زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)عموزادگان بسیار دیگرى نیز داشت. آرى; همتایى آن دو در روح و خرد و ایمان آنها بود. فاطمه(علیها السلام) از خلال ایمان، خرد، اندیشه، معنویت، پاکى، جهاد و وارستگى اش با على(علیه السلام) همتا گشته بود و على(علیه السلام) همان مردى بود که از بالاترین حدّ این صفات برخوردار بود. او در افق مفاهیم و ارزش هاى والا و در اوج آسمان حضور در پرواز بود.

خداوند به پیامبرش فرمان داده بود که آن دو همتاى پاک را به ازدواج هم درآورد; زیرا وجود آنها از هر جهت با یکدیگر همسان و همگون بود. آن دو در دامان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)پرورش یافته و از سرچشمه دانش و اخلاق و معنویت او توشه برگرفته و در صحنه هایى از حیات او زیسته بودند که هیچ صحابى دیگرى آن را تجربه نکرده بود. آن دو در شب و روز کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بودند و او همواره آنان را رشد مى داد و وجود خویش را در آنان باز مى آفرید. خداوند به او فرمان داده بود که «خویشان نزدیک خویش را انذار کن» و او نیز این فرمان الهى را درباره على و فاطمه به اجرا درمى آورد. هنگامى که خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)به همراه دیگران از آن حضرت روى گرداندند تنها آن دو در کنارش نزدیکترین مراحل ایمان و معنویت را پدید آورده بودند. بدین ترتیب ایستگاه هاى تاریخ یکایک بر همراهى على و فاطمه در حیات روحانى و معنوى و در گشایش بر وجود و معرفت الهى گواهى مى دهند. مطالعه تاریخ زندگى آنها نیز بر همتایى آنها در مقام قرب و فنا و آگاهى از اسرار قدسى و اسماء و صفات آسمانى خداوند گواه است. آرى; راز همتاى على و فاطمه و راز پرهیز پیامبر از ازدواج در آوردن فاطمه(علیها السلام) با بزرگان صحابه در همین است.

شیخ صدوق با سلسله سندى پیوسته از امام رضا(علیه السلام) از امام کاظم(علیه السلام) به همین ترتیب از پدرانشان از على(علیه السلام) از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، روایتى شگفت حکایت مى کند. این سلسله سند همان است که احمد بن حنبل درباره آن گفته بود: «اگر بر دیوانه اى خوانده شود، هشیار مى گردد; چرا که آن روایت از امامى به امام دیگر تا پیامبر خدا پوسته بالا مى رود.» آن حضرت در این روایت مى فرماید: «اى على; مردانى از قریش بر من گلایه آورده اند که ما از تو فاطمه را خواستگارى کردیم و تو ممانعت کردى; آن گاه او را به همسرى على درآوردى. من به آنها پاسخ دادم: به خدا قسم نه من شما را از آن بازداشتم و نه من فاطمه را همسر على گردانیدم; بلکه این خداوند بود که شما را بازداشت و او را همسر فاطمه ساخت. آن گاه جبرییل بر من نازل شد و از خداوند چنین پیغام آورد: «اگر على را نمى آفریدم هرگز براى دخترت فاطمه از زمان آدم تا قیامت، همتایى یافت نمى شد.»

 

افسانه خواستگارى على از دختر ابوجهل

در راستاى سخن از همتایى على و فاطمه مناسب است به بررسى روایت خواستگارى على(علیه السلام) از دختر ابوجهل و خشم فاطمه(علیها السلام) از این عمل بپردازیم. این روایت که به امام صادق(علیه السلام) نسبت داده شده از این قرار است: «روزى انسانى پلید نزد فاطمه دختر محمد آمده به او گفت: آیا مى دانى که على از دختر ابوجهل خواستگارى کرده است. فاطمه با شگفتى پرسید: راست مى گویى؟ و او سه بار بر درستى سخن خویش تأکید ورزید. غیرت فاطمه از این خبر به جوش آمد و از خود بى خود شد. چرا که خداوند، زنان را با غیرت و مردان را با جهاد درگیر ساخته و پاداش زن شکیبا را همسان مبارز در راه خدا قرار داده است. اندوه فاطمه از این خبر رو به شدت گذاشت و او مدام در اندیشه بود تا آن که شب فرارسید. آن گاه حسن و حسین را بر دوش راست و چپ خویش قرار داد و دست چپ ام کلثوم را به دست راست خویش گرفت و به سوى خانه پدر به راه افتاد. هنگامى که على به خانه آمد و فاطمه را ندید، اندوهگین گشته و این اتفاق بر او گران آمد و چون از ماجرا بى اطلاع بود از رفتن به خانه پیامبر براى آوردن فاطمه شرم مىورزید. پس به سوى مسجد روان شد و به نماز مشغول گشت. سپس تعدادى از کتاب هاى مسجد را روى هم گذارده بر آن تکیه زد. پیامبر نیز با دیدن اندوه فاطمه، خود را شستشو داده و جامه بر تن کرد و به مسجد رفت و پى در پى به نماز ایستاد. پس از هر دو رکعت نماز نیز از خداوند طلب مى کرد غم و اندوه را از قلب فاطمه بزداید. مدتى بعد به منزل بازگشته; فاطمه را همچنان نگران و آه بر زبان دید. پیامبر چون از به خواب نرفتن فاطمه و بى تابى او آگاه گشت به او فرمود: دخترم برخیز. فاطمه برخاسته و حسین را بر دوش و ام کلثوم را بر دست گرفته و پیامبر نیز حسن را بر دوش گرفته به نزد على رفتند. او در خواب بود که پیامبر، پاى خویش را بر پاى او زده، از خواب بیدارش نمود: ابوتراب از خواب برخیز که چه دل هاى آرامى را نگران ساخته اى...»([4])

این روایت از منابع اهل سنت به منابع شیعى وارد گشته است. مسلم نیشابورى، این حدیث را در صحیح خود با چند سند در باب فضایل فاطمه آورده است.([5]) درج این روایت در باب فضایل فاطمه، بسیار شگفت انگیز است. شگفت انگیزتر آن که در این روایت جعلى از نگرانى پیامبر نسبت به تأثیر حادثه مزبور بر دین و ایمان فاطمه یاد شده و سپس این سخن مشهور آن حضرت آمده که «فاطمه جگرگوشه من است; هر که او را بیازارد مرا آزرده است.» گویا این على است که آزار دهنده فاطمه است. ظاهراً روایت مشهورِ برائت پیامبر از آزاردهندگان فاطمه، بر کسانى که خانه اش را مورد یورش قرار داده و او را تا به هنگام مرگ از خویش خشمگین ساخته بودند، بسیار گران و سنگین مى آمد و لکه ننگ و مشکلات فراوانى براى آنها پدید آورده بود; از این روى تصمیم گرفتند با جعل این روایت، خود را تبرئه نموده و امام على(علیه السلام) را مورد حمله قرار دهند. با این حال توطئه هاى آنان بر اهل تحقیق و نظر مخفى نمى ماند. محتواى سست و سخیف این روایت براى نقد آن کفایت مى کند. قراین و نشانه هاى جعل حدیث نیز به روشنى در آن مشاهده مى شود. با این حال در چند بند به نقد آن مى پردازیم:

1) على(علیه السلام) در قله ایمان و معنویت و محبت به خدا و پیامبر قرار دارد. او فاطمه را پیش از ازدواج به خوبى مى شناخت و از قدر و منزلت و بزرگى روح و اندیشه آن حضرت و از همه خصال و مناقب آن بانو و پیوند نزدیکش با خدا و پیامبر آگاه بود. على در کنار فاطمه سال ها زیسته و روانش با روان او آمیخته گشته و زهرا همه نیازها و خواسته هاى او را برآورده ساخته بود. بنابراین هرگز قابل تصور نیست که او در حال حیات زهرا در اندیشه همسر دیگرى بوده باشد. زیرا فاطمه همان تنها همتاى على بود که همه ساحت هاى زندگى او را با مهر و آرامش و نشاط پر ساخته و هیچ گونه نیاز مادى و معنوى را برایش برآورده نشده ننهاده بود. زهرا(علیها السلام) همه زندگى على(علیه السلام) و روانش در پیوند با روان او بود. احساس على(علیه السلام) نسبت به فاطمه(علیها السلام)را مى توان در سخنان آن حضرت به هنگام مفارقت همسرش از حیات به روشنى بازخواند. بنابراین هرگز قابل تصور نیست که على(علیه السلام) خود به دست خویش به نابودى خانه و زندگى اش اقدام کند; به ویژه آن که رقیب دیگر دختر ابوجهل فرزند دشمن خدا و پیامبر است.

2) فاطمه براى چه از واقعه مذکور به خشم آمده و خانه خویش را به همراه فرزندانش ترک مى گوید؟ این واکنش هیچ گاه از فاطمه زهرا(علیها السلام)  قابل تصور نیست. چرا که روح او بسیار بزرگتر از آن است که حکم خداوند مبنى بر جواز تعدد زوجات، او را بیازارد. فراموش نکنیم که او زنى بسان دیگر زنان نیست تا چنین واکنشى از او طبیعى باشد. او سرور زنان جهان و همان انسان معصومى است که همه زندگى خویش را براى خداوند و در راه او گذراند. پس هرگز از او مخالفتى با آموزه ها و احکام اسلامى صادر نمى شود.

3) چگونه پیامبر خدا از این عمل على به خشم مى آید; در حالى که او پا از دایره شریعت برون نهاده و عملکرد او مطابق نص قرآن و رفتار شخص پیامبر بوده است. چرا که پیامبر خود بیش از یک همسر گزیده بود و علاوه بر آن خداوند او را به ازدواج با بیش از چهار زن اجازه داده بود.

این داستان در واقع افسانه اى جعلى است که براى تخریب چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) ساخته و پرداخته شده است و در این میان انگشت اتهام بیش از همه به سوى کسانى نشانه مى رود که از برترى دادن على(علیه السلام) بر دیگر صحابه توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به هنگام پذیرش خواستگارى او از فاطمه(علیها السلام) ناخشنود مى گردند. در پایان این نقد به مثلى در این باره استناد مى کنیم «براى آزمایش خردمندان با آنان به زبانى سخن گویید که شایسته شان نیست; پس اگر پذیراى آن گشتند بدانید که از خرد بهره اى ندارند.» لیکن ما که خردهایمان را از دست نداده ایم، این گونه روایات را بدون هیچ تردیدى به کنارى مى نهیم.

 

همسردارى فاطمه

تاریخ زندگى فاطمه زهرا(علیها السلام) بر این مدعا گواه است که او در محبت و وفادارى و اطاعت و همسردارى، بهتر از هر همسر دیگرى در کنار على(علیه السلام) زیست، از این روى در آخرین ساعات زندگى، خطاب به على(علیه السلام) چنین سخن بر زبان مى آورد: «...هرگز مرا دروغگو و خیانت پیشه نیافته اى و هیچ گاه از روز آشناییم با تو شاهد مخالفت من با خویش نبوده اى» على(علیه السلام) نیز در پاسخ مى گوید: «تو بسیار نیکوکارتر و پرهیزگارتر و خداشناس تر از آن هستى که من از تو در این گونه امور گلایه اى داشته باشم.»

او مسؤولیت رسیدگى به همسرى را پذیرفته بود که بار سنگین جهاد در راه خدا را بر دوش مى کشید و لذا همواره از کارزارى به کارزار دیگر در حال انتقال بود. با این حال او هیچ گاه لب به شکوه نمى گشود و همه مشقّت هاى همسر یک مجاهد در راه خدا را با جان و دل پذیرا بود; آن هم مجاهدى بسان امیرمؤمنان على(علیه السلام) که شیر خدا و پیامبرش در صحنه هاى کارزار بود. فاطمه(علیها السلام) در کنار این ها همه مسؤولیت سنگین تربیت فرزندان و اداره امور منزل را نیز به خوبى بر عهده داشت. با این حال او هرگز نقش خویش را به عنوان همسر فراموش نمى کرد. از این روى همسرش و فرزندانش را بسان پدرش به بهترین شیوه مورد رسیدگى خویش قرار مى داد و بیشترین توجه را به آنها معطوف مى داشت.

 

وفادارى به همسر

فاطمه زهرا(علیها السلام) همسرى وفادار در همه تعهدات و مسؤولیت هاى خویش بود. زندگى زناشویى او بسان هر زن مسلمان دیگر بود. او هرگز به دلیل دخترى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همسرش فخر نمى فروخت; بلکه وظایف روزمره خویش را به مانند دیگر زنان انجام مى داد; گندم آرد مى کرد و خمیر مى ساخت و نان مى پخت و فرزندانش را پرورش مى داد و رنج و مشقت این ها همه را به تنهایى بر بدن نحیف خویش روامى داشت.

فاطمه(علیها السلام) به گواهى على(علیه السلام) از هر همسر دیگرى وفادارتر بود: «تو بسیار درستکارتر و پرهیزگارتر و خداشناس تر از آن هستى که من از تو گلایه اى داشته باشم.» چگونه مى توان شکوه على را از فاطمه به پندار آورد; در حالى که زهرا(علیها السلام) با نگاه به چشمان على(علیه السلام) و با مطالعه چهره او از خواسته قلبى اش آگاه مى گشت و به اندیشه هاى پنهان او راه مى یافت.

 

آسایش و سعادت بخشى و نشاط آورى به خانه

فاطمه(علیها السلام) با همسرى زیست که همیشه با او و به یاد او بود; حتى در صحنه هاى جهاد و مبارزه. خانه فاطمه براى روحیات و نشاط على(علیه السلام) بسان خانه هاى معمولى، خشک و بى فروغ نبود; هر چند از لحاظ مساحت و اثاث معیشت در سطح بسیار نازلى قرار داشت. فاطمه(علیها السلام) در سایه پاکى سیرت، بندگى و پرهیزگارى و اندیشه و بینش و پایدارى و استقامت خویش، خانه اى بنا کرد که آغوش و گهواره اى براى اسلام و ایمان بود. فروتنى و مهربانى از این خانه، جوشش مى گرفت و ارزش هاى اسلامى در آن به درخشش مى آمد. خانه اى خدایى که سرشار از رحمت و محبت و پاکى و صفا و حق و عدالت بود. بدین ترتیب خانه فاطمه فضایى پویا و اسلامى یافت و على(علیه السلام)توانست آسایش و بهروزى و شادابى و آرامش خویش را در آن بیابد. چرا که پیام آوران بزرگ همواره به چنین خانه اى نیازمندند تا اسلام را در آن استشمام کرده و دایماً در فضایى روحانى زندگى کنند و این همسران ایشان هستند که چنین جوى را برایشان مهیا مى سازند. خانه فاطمه نیز براى على چنین خصوصیاتى را داشت; به طورى که در گوشه و کنار آن بوى اسلام به مشام على مى رسید. على(علیه السلام)اکنون نه تنها اسلام را در مسجد و در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)مى یافت، بلکه با وجود دختر پیامبر، خانه اش نیز لبریز از اسلام بود.

هر آن چه گذشت درباره فاطمه(علیها السلام) بود که یک رکن این زندگى مشترک را شکل مى داد. اما على(علیه السلام) رکن دیگر این خانه نیز همسرى معتقد بود که همواره با حق و حق با او بود. از همین روى فاطمه(علیها السلام) از بینش و جان و روح و پایدارى و بندگى و پرهیزگارى على(علیه السلام) بهره ها برد و اسلام را به واسطه او در خانه خود پراکنده یافت. بدین ترتیب، خانه آرمانى آنها به وسیله هر دویشان تکمیل شد. نیایش هایشان به درگاه خداوند و عبادت ها و سجودشان معطوف به او بود و آه و ناله هایشان در عشق به خدا و بیم از او به آسمان مى رفت. پرستش هایشان با هم درمى آمیخت و بال زنان به سوى خالق متعال پرمى کشید.

 

زندگى مشترک براى اسلام

على(علیه السلام) مى فرماید: «هیچ گاه فاطمه را در طول زندگى، خشمگین نساختم و او نیز هرگز سبب برآشفتن من نشده و سخنم را نادیده نیانگاشته است.»([6]) خشنودى و رضامندى همزاد آنان بود; چرا که در فضایى ایمانى و روحانى مى زیستند و آرمان اسلام، مهم ترین دغدغه خاطر آنان بود. فاطمه براى على سخن مى گفت و على نیز با او صحبت مى کرد; سخن از نحوه گسترش اسلام در جنگ و صلح و از آیاتى که در این جا و آن جا بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده و این که گستره آیات در زندگى روزمره تا چه اندازه است و جریان آنها در واقعیت زندگى چگونه مى باشد. زیرا آیات قرآن تنها حروفى در نقش واژگان و یا کلماتى در پى دیگر کلمات نیستند; بلکه هر آیه افقى را پیش روى انسان مى گشاید که بسیارى از دریچه هاى معنویت و مناظر خلاقیّت را نمایان مى سازد. آیات قرآن براى تمام ملت ها و نسل ها است و بر هر زمانى منطبق مى باشند و هرگز از اعتبار نمى افتند. امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «اگر هر آیه تنها بر گروهى صادق است و با مرگ آنان، آیه نیز اعتبار خویش را از دست مى دهد، در این صورت قرآن در اندک زمانى از میان خواهد رفت. این چنین نیست; بلکه اول و آخر قرآن تا آسمان و زمین پابرجاست، بر یکدیگر جریان دارند.»([7]) از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود: «همان گونه که روز و شب جریان دارند و خورشید و ماه در حرکت هستند، تأویل قرآن نیز زنده و پویا است.»([8])

 

اُنس و اُلفت پیامبر به خانه فاطمه

على و فاطمه براى اسلام زیستند و در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) تمام درد و رنج هاى دعوت اسلامى و جست و خیزهاى آن را به جان خریدند; از این روى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بیشتر اوقات خود را در خانه آنها مى گذراند، چرا که محیط و جوى روحانى و عطرآگین به ایمان و اخلاق داشت. پیامبر با این که چندین همسر و بیش از یک خانه داشت، لیکن بیشتر اوقات خود را در خانه فاطمه مى گذراند. زیرا انس و محبتى را که در خانه فاطمه وجود داشت، بین همسرانش نمى یافت. آن حضرت هرگاه بار سفر مى بست، خانه فاطمه آخرین جایى بود که به آن سر مى زد و فاطمه(علیها السلام)آخرین نفرى که با او وداع مى گفت و در بازگشت از سفر نیز فاطمه(علیها السلام)اولین نفرى بود که با او ملاقات مى کرد و خانه او نخستین مکانى که پیامبر را در خود جاى مى داد. این همه محبت از چه روى بود؟ آیا مى توان تنها مهر پدرى را سبب آن دانست و یا این درایت و بینش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بود که معناى کامل روحانیت و معنویت و تمام مفهوم ایمان و تعهد را در خانه فاطمه مجسّم مى یافت; انسانى که الگویى همچون او در بیان کامل پاکى و طهارت نمى توان معرفى کرد. او نمونه دست ساخته پیامبر بود و پیش از آن نیز خداوند، خود او را در منصب الگوى برتر زنان جهان برگزیده بود. رسول خدا و امیرمؤمنان اسوه اى بى نظیر و شایسته براى تمام مردم هستند و فاطمه زهرا نیز نه تنها اسوه اى عالى و بى مانند براى همه زنان، بلکه الگوى همه مردان نیز است.

 

تفاهم و هماهنگى کامل

ابتدا ضرورى است درباره برخى گفته ها و دسته اى از روایات، پیرامون ناخشنودى فاطمه از على در جریان غصب فدک اظهار نظر نمود. بنا به این روایات، فاطمه(علیها السلام)على(علیه السلام) را به دلیل عقب نشینى از مبارزه با غاصبان فدک، مورد سرزنش و ملامت قرار مى داد. این گروه از روایات مردود و ناپذیرفتنى است. زیرا فاطمه(علیها السلام) از ارزش و منزلت على(علیه السلام) و جایگاه او نزد خداوند آگاهى داشت و مى دانست که زمینه براى واکنش شدید از سوى على(علیه السلام) مساعد نیست. چرا که هر واکنشى از او موجب پیدایش مشکل بزرگترى شده و دنیاى اسلام را متشنج مى کرد. فاطمه به خوبى مى دانست که على از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به خویشتندارى سفارش شده است و از هر اقدام مخالفت آمیزى که جامعه اسلامى تاب آن را نیاورد، منع شده است. گذشته از همه این ها، فاطمه و على هر دو معصوم و پاک و منزه و منعطف به سوى روحانیت و معنویت و نه خودخواهى و خودپسندى بودند و در راه رضایت و خشنودى خداوند، نه براى منفعت و سود خویش گام برمى داشتند. على(علیه السلام) در خطاب به یاران خود از این واقعیت چنین خبر مى دهد: «خواسته هاى من و شما یکسان نیست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود.»([9]) بروز اختلاف میان دو معصوم هرگز قابل تصور نیست; ما دامى که در اندیشه و خرد و احساسات و اعمال و کردار آنها هیچ شایبه اى از خودخواهى وجود ندارد.

 

زهرا و بدگویى به على؟!

مقام و منزلت زهرا(علیها السلام) والاتر از آن است که زبان به شماتت على(علیه السلام)بگشاید. او همسرى وفادار و بى آلایش براى على(علیه السلام) و همتایى منسجم و هماهنگ با او در روح و جان و معنویت بود. وفادارى و مهر و محبت او از وفا و مهر هر همسر دیگرى بالاتر و والاتر بود. او خود به على گفت: «هیچ گاه مرا خیانت پیشه و بىوفا نیافتى و از زمان همراهى با تو هرگز مخالفتى از من سرنزده است.»([10]) به خاطر همه این ها، دور از عقل و منطق است که عمل یا سخنى از فاطمه زهرا(علیها السلام)سرزند که على(علیه السلام) را آزار رسانده و به او اهانت روا دارد. از این روى با اطمینان کامل، این گفته منسوب به حضرت زهرا(علیها السلام) را مردود مى شماریم: «اى پسر ابى طالب، خود را همچون جنین در شکم مادر، پنهان کردى و در جایگاه متهمان نشستى... نه سخنى به اندازه بر زبان آوردى و نه مشکلى را حل نمودى و اکنون راه و چاره اى برایم نمانده است.»([11])

این سخنان را چیزى جز دشنام و بدگویى نمى توان دانست. زهرا(علیها السلام)بسى بزرگتر از آن است که على(علیه السلام) را مورد اهانت قرار دهد یا به او بگوید که فایده و منفعت تو چیست; نه نیازى را برطرف مى سازى و نه منفعتى از تو حاصل مى شود. تو همچون جنین در شکم مادر هستى. «پشتیبان و یاورم از دنیا رفته و بازویم سست گشته است.»([12])

آیا این سخنان معنایى جز این مى دهند که على(علیه السلام) کارى از پیش نمى برد و توان حمایت از زهرا(علیها السلام) و قدرت ستاندن حقش را ندارد ...به راستى که زهرا(علیها السلام) بزرگتر و بلند مرتبه تر از آن است که چنین سخنانى را بر زبان جارى سازد.

 

مشارکت و همکارى در امور منزل

على و فاطمه هر دو نسبت به اداره امور منزل، احساس مسؤولیت مى کردند و از این روى، وظایف خانه را بین خود تقسیم کرده بودند. در روایات آمده است که فاطمه به اتفاق على از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درخواست کرد تا وظایف هر یک را در خانه مشخص کند. قرار بر این شد که فاطمه(علیها السلام) گندم آرد کند و از آن خمیر درست کرده و نان بپزد و امیرمؤمنان(علیه السلام)خانه را جارو کند، آب بیاورد و هیزم جمع کند. امام صادق(علیه السلام) نیز روایت مى کند که على(علیه السلام)براى منزل آب مى آورد و هیزم تهیه مى کرد و فاطمه(علیها السلام)گندم آرد مى کرد و خمیر مى ساخت و کفش و لباس ها را تعمیر مى نمود.

در این ماجرا درسى براى همه زنان و مردان نهفته است. مردان باید از على(علیه السلام)بیاموزند که کار خانه را مادون شأن خویش نپندارند. آن حضرت در خانه کار مى کرد، آب مى آورد و هیزم مى شکست; در حالى که برخى مردان امروز، کار در خانه را عارى بر خود مى دانند; لیکن على(علیه السلام) سرور و پیشواى همه مردان، جارو زدن خانه را عیب و نقصى بر خود نمى دید. چرا که آن خانه از آن او و فاطمه(علیها السلام) نیز همسر او بود و انسانى همچون او به شمار مى رفت. مرد هر اندازه که بزرگ و والا مقام باشد، خدمت به همسر و فرزندان و پدر و مادر و دیگر افراد تحت تکفل او، خلاف شأن او به حساب نمى آید.

روى این سخن با زنان نیز مى باشد. کارِ خانه، بر خلاف ذهنیت رایج میان برخى زنان مسلمان این عصر، توهین و تحقیرى بر آنان نمى باشد. فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز خانه دارى مى کرد و نان مى پخت. هر چند بارها گفته ایم که خداوند وظایف خانه را بر عهده زن - چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر  - قرار نداده است; اما این سخن از باب عدم الزام شرعى مى باشد و گر نه خداوند مى خواهد انسان ها در هر مکان و موقعیتِ مقتضىِ مشارکت و همکارى، به طور طبیعى توان خود را به حرکت درآورده و آن را بارور و شکوفا سازند. شخصى که در موقعیتِ مسؤولیت قرار گیرد و خواسته هاى خداوند را هرچند غیر الزامى فروگذارد، این چنین کسى فاقد حس انسانى در قبال دیگران است. خداوند گرچه خانه دارى و تربیت و شیردهى کودکان را وظیفه زن قرار نداده است، ولى موضع منفى زنان را نسبت به این امور نیز نمى پسندد; بلکه او را انسانى کامل در ایثار و بخشش خواسته است تا همه احساس و توان خود را از روى آگاهى و اختیار، اهدا نموده و حتى در امورى که بر او واجب نیست نیز به بخشش گراید. «ما، شما را تنها براى خدا اطعام مى کنیم.»([13]) زنان بدین گونه براى خدا به خانه دارى و خدمت به فرزندان خود مى پردازند; همان گونه که به خاطر او نماز گذارده و روزه مى گیرند و ایثار و جان فشانى مى کنند.

برخى انسان ها در انجام مسؤولیت هاى خود، سود و زیان مادى را در نظر مى گیرند و خدماتشان را با برآوردهاى دنیوى مى سنجند; ولى ما از آن جا که مسلمان و معتقد به خدا هستیم، باید در کنار حساب هاى دنیوى، سود و زیان اخروى را نیز مد نظر داشته باشیم. ما همگى بندگان خدا هستیم و جلب رضایت و محبت او خواسته ما است. خداوند هنگامى از ما راضى و خشنود خواهد بود که به خواسته هایش جامه عمل پوشانده باشیم; چه در امور واجب و ضرورى و چه در امور مستحب و غیر الزامى. خانه دارى و همسردارى نیز مورد پسند و رضایت خدا مى باشد و آن را بر زنان مستحب و نیکو دانسته است تا آن جا که آن را جهاد زن معرفى مى کند. پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرماید: «جهاد زن، کمال همسردارى اوست.»([14]) این گفته نبوى به خوبى همه رنج و سختى زنان در زندگى زناشویى را به تصویر مى کشد. صبر و تحمّل زن در برابر آزار و اذیت همسر نوعى جهاد است. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى دیگر مى فرمایند: «جهاد زن آن است که بر آزارها و غیرت همسر بردبارى ورزد.»([15]) اگر این ها همه نیز نباشند، باز صبر زن در برابر جریان عواطف و احساسات شوهر که چه بسا بر روح و روان او سنگینى مى کند، خود نیز نوعى جهاد است. ناگفته روشن است که نهادن نام جهاد بر کمال همسردارى به خاطر سنگینىِ بارى است که جهاد بر دوش مجاهدان دارد، تا آن جا که گاه جانشان را نیز مى ستاند; زن نیز در زندگى با شوهر متحمل زحماتى مى شود که گاه در مرز نابودى و نیستى قرار مى گیرد. در این حال اگر آگاهانه صبر اختیار کند و على رغم امکان شرعى امتناع از خدمت، باز به خانه دارى و شوهردارى بپردازد، در این صورت از مجاهدان در راه خدا به شمار رفته و همان پاداش را خواهد داشت.

خلاصه آن که خدمت به دیگران در دایره مسؤولیت، ربطى به شخصیت و منزلت اجتماعى فرد ندارد. زنان نباید کار در خانه را توهین و تحقیرى براى خود بدانند و یا مردان، مشارکت در امور منزل را خلاف شأن و نقصى بر خود بپندارند. خدمت مسؤولانه به هم نوع از خواستگاهى انسانى برمى خیزد; چرا که ارزش انسان در آن است که به دیگران خدمت کرده و از خدمات آنان بهره برد. هیچ کس خدمتکار یا سرورى مطلق نیست; بلکه هر فردى در این دنیا از جهتى خادم و از جهت دیگرى مخدوم است.

 

خانه، مهد است نه زندان

آن گونه که از سیره زهرا(علیها السلام) برمى آید، خانه را معضل و زندانى برخود نمى دید و ازدواج و مادر شدن را قید و بندى بر خود نمى شمرد. امروزه گاه به زنانى برمى خوریم که در سایه شعار پر زرق و برق آزادى، ازدواج و خانه دارى و مادر شدن را قیدى سخت و بارى سنگین مى پندارند. پس اگر اوضاع و شرایط بر آنان دشوار گشته و موانع و مشکلات فراوان بر آنان هجوم آورد، آن گاه بارى کمرشکن بر دوش خود احساس کرده و در صورت ناتوانى از تمرّد و طغیان، بر اثر فشارهاى پى در پى روحى و روانى به عقده هاى درونى و افسردگى دچار مى شوند. اما فاطمه زهرا(علیها السلام) خانه و خانه دارى را اجبارى از سوى دیگران نمى دانست و ازدواج و همسردارى را منشأ فشار و محدودیت بر خود نمى دید و مادر شدن را انتخاب دشوارى در زندگى نمى شمرد. زهرا خود به ازدواج و زندگى مشترک تن داده بود تا همسرش را سرپرستى نموده و خود نیز تحت سرپرستى او قرار گیرد. او خود خانه دارى و تربیت فرزندان را براى خویش گزیده بود. زهرا در این انتخاب خود از عادات و سنت هاى کهنه تأثیر نپذیرفته و متأثر از سرخوردگى هاى درونى و حالات سرکوب شده روحى نبود; بلکه او با اختیار کامل این مسایل را امورى ضرورى در فرآیند حیات مى دید. ازدواج نه سلطه یابى انسانى بر انسان دیگر که قانون و سنت حیات و فرآیند تکامل انسان مى باشد و نقش مادرى راز استمرار حیات انسانى است. اگر برخى خانه را براى خویش زندان مى پندارند، آیین اسلام آن را مهد تربیت نسل هاى آینده و گهواره پرورش رادمردان و بزرگ زنان جامعه بشرى مى داند.

گروهى فقط یک روى سکه را مى نگرند و در نتیجه در برداشت هاى خود دچار اشتباه مى شوند. اگر به طور جامع و فراگیر به این مسأله بنگریم، درخواهیم یافت که ازدواج و خانه دارى نه به طور مطلق، منفى و زیان بار است که آن را مردود و نامقبول بدانیم و نه به طور مطلق مثبت و مفید است که تصورى غیر واقعى از آن داشته باشیم. اگر زن در نقش شوهردارى ظاهر مى شود، مرد نیز در نقش زن دارى به عرصه خانواده پامى گذارد و اگر زن به مسؤولیت مادرى نایل مى شود، شوهر نیز مسؤولیت پدرى را بر دوش مى گیرد. پس اگر بچه دارى، سختى هاى جسمى و روحى براى زن به دنبال دارد، در مقابل مسؤولیت هایى را نیز بر دوش شوهر گذارده و در تنگناهاى زندگى قرارش مى دهد و او را براى تأمین نیازمندى هاى خانواده به کار وامى دارد و گاه ناچارش مى سازد براى تحصیل مخارج زندگى بار سفر بسته و رنج غربت کشد. بنابراین اگر چه سختى ها و مشکلات زن در زندگى با مسؤولیت ها و گرفتارى هاى مرد متفاوت است; لیکن رنج ها و فشارهاى هر دو به یک میزان بوده و زندگى را نیز همین رنج ها و مشقت ها شکل مى دهد.

 

ماتم على بر زهراى بتول

زندگى با فاطمه براى على بسیار ارزشمند و گران بها بود; هر چند تنها مدت زمان اندکى را با او گذراند. فاطمه با روح خود، روان على را مى نوازاند و عواطف خود را با احساسات او پیوند مى داد و دریاى محبت خویش را به او ارزانى مى بخشید و در غم و اندوهش مشارکت مى جست و از ناراحتى هایش مى کاست. فاطمه(علیها السلام) در زمان بى یاورى و نارفیقى و بدعهدى روزگار تنها دلخوشى على(علیه السلام) بود. کردار و گفتار فاطمه(علیها السلام)تجلى بخش پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بود و او آن حضرت را در همه وجود خویش به نمایش گذارده بود. حال وضع على را در نظر گیرید، آن هنگام که فاطمه را کفن کرده و جسد بى جان او را پیش روى خود نهاده است; در حالى که روح پاکش به سوى آفریدگار پر کشیده است. به راستى على در آن هنگام که فاطمه را زیر خاک مى نهاد، چه احساسى در خود داشت؟!

على در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) احساس آرامش روحى و اطمینان خاطر مى نمود. او این احساس آرامش را پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در کنار زهرا مى یافت. اما هنگامى که آفتاب عمر زهرا نیز غروب کرد و ستاره اش در آسمان از درخشش افتاد، تنهایى و بى کسى به على هجوم آورد و اندوه تمام قلبش را فراگرفت. ناراحتى على از آن روى نبود که خویشاوندى را از دست داده است; بلکه از آن روى که دیگر انسانى همتاى على در جهان نیست تا على او را از عمق جان بفهمد و خود نیز در ژرفاى وجودش آرام گیرد. فاطمه(علیها السلام)همتایى ندارد تا على(علیه السلام) در سایه او پناه گیرد. چرا که فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام) دو کفو بى همتا بودند. اندیشه و بینش آن دو بسان یکدیگر و روح و روان آنها همانند یکدیگر بود. هر دو دست پرورده رسول خدا و شاگردان مکتب او بودند و از سرچشمه علمش سیراب شده بودند. از این روى، على(علیه السلام) با فقدان زهرا(علیها السلام) هستى و وجود خود را از دست رفته مى بیند و احساس غربت و تنهایى سراپاى وجودش را دربرمى گیرد.

 

خداحافظ زهرا

از کلمات دردآورى که على در وداع با زهرا و در فراق او بر زبان جارى ساخت، مى توان عمق درد و اندوه و شدت بى تابى و تنهایى او را دریافت. شریف رضى در نهج البلاغه، وداع على و فاطمه را به نقل از امام حسین(علیه السلام) چنین روایت کرده است:([16])«سلام بر تو اى رسول خدا از جانب من و دخترت که به همسایگى ات مى آید.» در این سخن به دفن فاطمه(علیها السلام) در جوار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) اشاره شده است; هم چنان که در بحث از موضع قبر آن حضرت به تفصیل خواهد آمد. «و در پیوستن به تو شتابان است... اى رسول خدا در غم آن یار مهربان و صمیمى تو بى تاب گشته ام.» کاسه صبرم نزدیک است که لبریز گردد. البته این سخن نوعى مبالغه در بیان عمق اندوه و ناراحتى على(علیه السلام)است و گر نه صبر و پایدارى آن حضرت بى مانند و بى نظیر است. «و تاب تحملم از دست مى رود.» دیگر نمى توانم آرام و خویشتندار باشم. «تنها یادآورى غم از دست رفتنت و مصیبت گرانِ فراقت مى تواند تسلى خاطر من در این اندوه بزرگ باشد.» تو را در حالى از دست دادم که بزرگ ترین و نیکوکارترین و عزیزترین فرد و نزدیک ترین انسان به من بودى. با رفتن تو وحى آسمان نیز با تمام برکاتش از ما بریده گشت. «من تو را در خانه قبر به آرامى نهادم.» على(علیه السلام) مراسم غسل و کفن و خاک سپارى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را انجام داد; در حالى که مردم به فتنه سقیفه مشغول گشته بودند. «و روحت از میان دست و صورتم به پرواز درآمد. هر آیینه ما همه از خداییم و به سوى او بازخواهیم گشت.» روح پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى به ملکوت اعلى پیوست که على(علیه السلام) او را در آغوش کشیده بود.

«آن چه را که نزد من به ودیعت نهاده بودى، به سوى تو بازمى گردد.» فاطمه را مى گوید که امانتى در نزد على از جانب پیامبر بود. على(علیه السلام) بر خلاف پندار برخى که مى گویند فاطمه را در جریان خواستگارى از دختر ابوجهل آزرده خاطر ساخت، امانت دارى بس نیکو بود. «و امانت ستانده مى شود. پس غم و اندوه من» اندوهى خدایى که قلب را فرامى گیرد و یاد محبوب را در خود دارد. «بى پایان است و شب هایم» را که با انس و الفت زهرا(علیها السلام)سپرى مى کردم، همان گونه که روزها را با تو انس داشتم، اکنون در فراقش با «بى خوابى به پایان مى رسند» چشمانم به خواب نمى رود; زیرا خاطرات شما خواب را بر آنها حرام کرده است. «تا آن که خداوند، خانه اقامت تو را براى من برگزیند.» من در این جا تنهاى تنها هستم. شب ها را به تنهایى سپرى مى کنم و روزها به تنهایى به کارهاى خود مى پردازم; هر چند مردمان زیادى در کنار من هستند. رابطه و پیوند عمیق على(علیه السلام) با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)بى مانند و بى نظیر است; زیرا او در دامان پیامبر، رشد و پرورش یافته بود و آن حضرت معلم و مرشد و برادر و رفیق او بود. از این روى، ارتباطى ناگسستنى بین آنان وجود داشت. «دخترت به تو خواهد گفت که چگونه امتت بر ستم و تعدى بر او کمر بستند.» و ظلم ها بر او روا داشتند. «پس با اصرار از او بپرس» که بعد از تو براى او و براى امتت مشکلات فراوان و حوادث ناگوارى رخ داد. «و در این باره خبرگیر; این ها همه در حالى بود که از پیمان ما با تو چندى نمى گذرد و یاد تو هنوز فراموش نگشته است.» هنوز یاد و خاطرات تو زنده بود و زمان چندانى از وفاتت نمى گذشت که شاهد آن رویدادها بودیم. «سلام من بر شما، سلام وداع نه از روى بیزارى و نه از جهت خستگى. پس اگر روى مى گردانم از بى حوصلگى و ملالت خاطر نیست و اگر برجاى مى مانم از روى تردید در وعده هاى الهى به بردباران نیست.» هنگامى که براى وداع بر آرامگاه تو و دخترت مى ایستم، پریشان خاطر و بى صبر نبوده و منکر قضا و قدر الهى نمى باشم. من به خوبى مى دانم که زندگى دنیا براى هیچ کس جاودان نمانده و همه چیز جز تو فانى خواهد گشت که تو از مرگ و نیستى منزه اى و به عزت و جاودانگى ممتاز.

 

تربیت فرزندان على در مهد فاطمه

از مباحث گذشته درباره سیره حضرت زهرا(علیها السلام) روشن شد که زندگى ایشان هم زمان در آفاق متعددى جریان داشت. او مسؤولیت هاى بسیارى را در یک زمان بر دوش مى کشید. او خود را در مسؤولیت هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شریک مى دید و از جانب او وظایفى برعهده داشت تا آن جا که پیامبر حتى بعد از ازدواج فاطمه نیز جدایى او را برنمى تافت و لذا خانه اى دیوار به دیوار خانه خود براى او اختصاص داد و دریچه اى بین دو خانه گشود تا از اخبار یکدیگر آگاه گشته و به خانه یکدیگر راه داشته باشند.([17]) فاطمه(علیها السلام) در برابر على(علیه السلام) نیز مسؤولیت هایى داشت. او براى شوهرش، همسرى وفادار بود و فضاى خانه را مناسب با زندگى یک مرد مسلمان و مبارز در حدّ على(علیه السلام) ساخته بود; علاوه بر آن فاطمه در کنار على، خانواده اسلامىِ نمونه اى را پدید آورده و نقش پدر و مادرى را در آن به خوبى ایفا نمودند که ثمره آن، حسن و حسین و زینب(علیهم السلام) بود. فاطمه در نقش مادرى به سرپرستى و پرورشى فرزندانش یکى پس از دیگرى مى پرداخت و با وجود ضعف جسمانى، آنان را به نیکویى تربیتى اسلامى نمود و همه معناى عشق به خدا را در نهادشان بارور ساخت و شیوه پیروى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را به آنان آموزش داد و جهاد در راه خدا را برایشان معنا کرد; همه پاکى ها را از سرچشمه پاکى خویش به رویشان گشود و از ژرفاى مادرى بر آنان مادرى نمود و معدن صفا را از صفاى خویش به آنان ارزانى داد. او خود نمادى از منش هاى پاکى و صفا بود; همان گونه که پدر و همسر و فرزندانش نیز این گونه بودند. پاکى و طهارت در خرد و قلب و زندگى آنان سرشار بود و هیچ گونه زشتى و پلیدى به آنان نزدیک نمى شد و از این روى خداوند در موردشان فرمود: «هر آیینه خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت دور ساخته و کاملا پاکیزه تان سازد.»([18])

فاطمه(علیها السلام) تلاش خویش را براى اداره این خانه و پرورش فرزندانش به گونه اى اسلامى و ممتاز مصروف داشت و از هیچ کوششى براى آموزش مفهوم جهاد در راه خدا به آنان فروگذار نبود; چه آن جهاد در قالب صلح حسنى باشد و یا در قالب انقلاب حسینى.

راز زندگى فاطمه و على در آن فیض روحانى و روحیات معنوى نهفته است که از دریچه وجود خویش به روى فرزندانشان گشودند تا آن که بسان ستاره هایى فروزان در همه زمینه هاى اسلام به درخشش درآمدند و با همه سختى ها و مشکلاتى که همانند پدر و مادر و نیایشان در زندگى داشتند، همواره در مسیر اسلام و ایمان پیشگام ماندند و آن همه رنج و سختى را تنها براى دین و آیین بر خویش روا داشتند. آنان از این خاستگاه و منظر به مقام فرزندى فاطمه(علیها السلام) نایل آمده بودند و بینش و نگرش او را با تمام وجود در زندگى ادامه دادند. امام حسین(علیه السلام) را بنگرید که در بحبوحه عاشورا چگونه این روحیه والا را به نمایش مى گذارد: «آن چه از مصیبت بر من فرود آمد از آن روى که در منظر خداوند بود همه بر من آسان گشتند.»([19]) و زینب(علیها السلام) را نیز به هنگام شهادت حسین(علیه السلام): «خداوندا، این قربانى را از ما بپذیر»([20]) و در برابر ابن زیاد آن حاکم ستمگر: «سوگند به خدا که جز خوبى و زیبایى از جانب خدا ندیدم.»([21]) چگونه مى توان از آنان انتظارى جز این داشت، در حالى که پدر و مادر خویش را از پیش آن گونه دیده بودند. على و فاطمه در راه هدف و آرمان دین بر خویش ستم ها و سختى ها روا داشتند و از هیچ گونه خودگذشتگى دریغ نورزید. این على(علیه السلام)پدر امامان اهل بیت(علیهم السلام) است که مى فرماید: «گذشت خواهم نمود تا آن گاه که امور مسلمانان به سلامت است و تنها بر من ستمى روا مى شود.»([22])بنابراین مهم براى اهل بیت(علیهم السلام)جلب رضایت خداوند است و همه تلاش آنان براى بهبود امور مسلمین است; گرچه در این میان ستم و رنج و آزار بسیار متحمل شوند و خود را در این مسیر فداسازند و در بارگاه خداى یکتا قربانى نمایند.

 

آماده سازى زینب

زینب(علیها السلام) در دامن مادر از روحیه اى دینى برخوردار گشته و بر ارزش ها و فضایل اسلامى پرورش یافت. از این روى او نیز در جریان مبارزه در راه حق، نقشى بسان مادر ایفا نمود. موضع مستحکم و الهى او مانند موضع مادرش بود و مخالفت و مقابله اش با ستمگران همچون مبارزه مادرش بود. بر این اساس حضور اجتماعى زینب(علیها السلام) نشانگر مشروعیت فعالیت جهادى و مشارکت سیاسى به شیوه اسلامى براى زنان است; همان گونه که سیره رفتارى مادرش نیز پیش از او بر این امر دلالت داشت. زن مسلمان در برابر انحراف و سقوط جامعه به پاى مى خیزد تا آگاهانه با مردم سخن گوید و موضعى متعهدانه اتخاذ نماید و در این راه از زینب(علیها السلام) الگو مى گیرد و بر راه مادرش فاطمه(علیها السلام) گام برمى دارد. زینب همان سخنور حقگویى است که از نیروى سخنورى و بیان برهانى خود براى دفاع و حمایت از حق بهره مى گیرد و همان بانوى استوارى است که در برابر سخت ترین حملات، راست قامت مى ایستد و همان شخصیت دلیرى است که از همه اصول اسلامى و انسانى با شجاعت دفاع مى کند. او این همه را از تربیت مادرش زهرا(علیها السلام)داشت که نهال این روحیات را از کودکى در خرد و روان و روح و همه زندگى او کاشته بود.

 

زندگى پررنج و تلاش فاطمه

زندگى سخت

تاریخ زندگى حضرت زهرا(علیها السلام) نشان مى دهد که شیوه زندگى او از جهت وسایل آسایش و وظایف خانه دارى و فرزندپرورى همانند هر زن دیگرى در عصر خویش بود. او با آن که سرور زنان جهان و دختر اشرف پیامبران و همسر امیرمؤمنان و مادر حسنین آن سرور جوانان بهشت بود; اما به شیوه اى ساده و معمولى زندگى مى کرد. آرد مى بیخت و خمیر مى ساخت و نان مى پخت و فرزندان را سرپرستى مى نمود و همه وظایف یک زن خانه دار را به طور کامل انجام مى داد. فاطمه(علیها السلام) در طول زندگى بر همه سختى ها و مشکلات از کودکى تا خانه همسر فایق آمده بود و با استمرار و تشدید آنها هرگز صبر و شکیبایى را از دست نداد. تفاوت آن حضرت با دیگر زنان در همین نکته است که آنان به ندرت بر زندگى دشوار و سختى معیشت و سادگى خوراک و پوشاک شکیبایى نشان مى دهند، ولى فاطمه(علیها السلام) بر همه این رنج ها و سختى ها همانند على(علیه السلام)صبور و بردبار بود. در سیره آن حضرت به داستان هاى پندآورى دراین باره برمى خوریم:

1) فاطمه(علیها السلام) تا مدت ها فرش خانه اش تنها پوست گوسفندى بود که از آن به عنوان زیرانداز استفاده مى نمود. او در سخن با پدرش از این امر خبر مى دهد: «سوگند به او که تو را به پیامبرى برگزید، من و على از پنج سال پیش تنها پوست گوسفندى داریم که شب ها زیر خود مى گستریم و روزها شترمان را بر آن به چرا مى بریم و بالشمان نیز از لیف خرما پر شده است.»([23]) او در حالى این سخنان را به پدر مى گفت که از خداى خویش کاملا راضى و خشنود بود و عنان قناعت را از دست نداده بود.

2) امام صادق(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند که روزى آن حضرت، فاطمه را با پوشش بسیار ساده در حال آسیاب کردن گندم با دستان خود و شیردادن فرزندش در آغوش مشاهده کرد; پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با دیدن این منظره به گریه آمده و فرمود: «اى دخترم، تلخى زودگذر دنیا را در مقابل شیرینى آخرت سپرى کن.»([24])

3) روزى فاطمه(علیها السلام) را در حال آرد کردن جو دیدند که این آیه را تلاوت مى نمود: «آن چه نزد خداوند است نیکوتر و ماندگار مى باشد.»([25])

 

یاد خدا به جاى خدمتکار

روزى على(علیه السلام) همسر خویش را از شدت کار و تلاش، خسته و رنجور مشاهده نمود و به او پیشنهاد کرد که نزد پدرش رفته و از او خدمتکارى طلب نماید تا مقدارى از بار سنگین کارهاى خانه کاسته شود. پس هر دو با هم به نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند; ولى فاطمه(علیها السلام) از طرح این موضوع نزد آن حضرت شرم داشت; از این روى على(علیه السلام) خود دراین باره سخن آغاز نمود: «فاطمه آن قدر با آسیاب، آرد ساخته که دستانش زبر و سخت گردیده و سینه اش بیمار گشته است و آن قدر خانه را جارو نموده که پیراهنش به رنگ خاک درآمده است.» على(علیه السلام) با این سخنان از شدّت سختى کارهاى منزل و دشوارى پرورش فرزندان براى فاطمه(علیها السلام) خبر داده و خدمتکارى از میان اسیران جنگى به این منظور طلب مى کند. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به این درخواست چنین پاسخ مى دهد: «آیا به شما مطلبى بیاموزم که برایتان از خدمتکار، سودمندتر باشد; پس به هنگام خواب، سى و چهار بار تکبیر و سى و سه بار حمد و سى و سه بار تسبیح گویید و بدانید که این ذکر از خدمتکار ارزشمندتر است. آنان نیز در پاسخ گفتند: به خواست خداوند خشنود گشتیم.»([26])

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با روح آن دو به سخن مى نشیند تا آنان را به اوج مراتب کمال رفعت بخشد و به خداوند سبحان پیوند دهد و از خستگى و رنج آنان به ویژه فاطمه(علیها السلام) بکاهد. گویا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خدمتکارى در اختیار نداشت و یا بر خود نمى پسندید که خانه اش یا خانه دخترش از منزل تهیدستانِ محروم از خدمتکار، تمایزى یابد. از این روى به آنان دستورالعملى برتر از خدمتکار آموخت و بدین سان ذکر معروف به تسبیح فاطمه(علیها السلام) را جاودانه ساخت. از آن پس مؤمنان در بعد از هر نماز و قبل از خواب به خواندن آن ذکر مى پردازند و رنج و سختى معیشت فاطمه(علیها السلام) را به یاد مى آورند; آن بانوى گرامى که سختى زندگى را به فراموشى سپرده و در بارگاه الهى به تکبیر و تحمید و تسبیح مى پرداخت. آنان به این وسیله خواهند آموخت که چگونه با خداوند زیست نمایند و از خلوت و انس با او بهره برگیرند و شیرینى یاد او را به هنگام درد و رنج و اندوه تجربه نمایند. پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خواست با این ارمغان معنوى به فاطمه(علیها السلام) و على(علیه السلام) و از خلال آنها به همه مسلمانان بگوید که بردبار باشید و صبر خود را تنها براى خدا و در راه او قرار دهید; چرا که سختى هاى زندگى دنیا اگر براى او و در راه او باشد از عسل شیرین تر خواهند بود.

زندگى سخت و دشوار فاطمه(علیها السلام) در روایتى دیگر از امام على(علیه السلام) نیز بازگو شده است. او با مردى از بنى سعد درباره همسرش فاطمه و جریان تسبیحات معروف به آن حضرت سخن مى گوید: «آیا با تو درباره من و فاطمه سخن نگویم; او در خانه من بود و عزیزترین خویش پیامبر بود. آن قدر با مشک، آب آورد که سینه اش آسیب دید و آن قدر گندم آسیاب نمود که دستش زبر و سخت گردید و آن قدر خانه را جارو زد که پیراهنش رنگ خاک به خود گرفت و آن قدر آتش روشن کرد که لباس هایش سیه فام گشتند; پس دچار آسیب شدید شد. من به او گفتم که نزد پیامبر خدا رفته و از او براى کاهش فشار و سختى کارهاى خانه، خدمتکارى طلب نماید. آن گاه او براى طرح این موضوع به نزد پیامبر رفت و چون برخى افراد را با آن حضرت در حال سخن دید از طرح آن موضوع شرم نموده و برگشت. پیامبر متوجه شد که دخترش براى طلب حاجتى به نزد او آمده است و لذا فرداى آن روز به خانه ما آمد. ما در آن هنگام در بستر بودیم. آن حضرت از بیرون خانه بر ما سلام کرد. شرم بر ما غالب گشته بود و لذا از پاسخ گفتن به آن حضرت پرهیز نمودیم. پیامبر دوباره و سه بار بر ما سلام کرد تا آن که در بار سوم بیم نمودیم که آن حضرت بازگردد. عادت او همواره این گونه بود که پس از سه بار سلام، اگر پاسخى نمى شنید بازمى گشت. پس من به سلام ایشان چنین پاسخ گفتم: سلام بر تو باد اى رسول خدا، به درون خانه آى. آن حضرت، بالاى سرما نشست و به فاطمه فرمود: حاجت دیروز تو نزد محمد چه بود؟ فاطمه پاسخى نگفت تا آن که من بیم نمودم اگر به او پاسخى نگوییم از خانه مان بیرون رود. پس سر خویش را از بستر بیرون آورده و عرض کردم: اى پیامبر خدا، من تو را خبر مى دهم. آن گاه ماجراى رنج و مشقت فاطمه را برایش حکایت نموده و آن حضرت را از خواسته فاطمه آگاه ساختم. پیامبر فرمود: آیا شما را مطلبى نیاموزم که برایتان نیکوتر از خدمتکار باشد; پس به هنگام خواب، سى و سه بار تسبیح و سى و سه بار حمد و سى و چهار بار تکبیر گویید. آن گاه فاطمه سرخود را از بستر بیرون آورد و سه بار گفت: به خواسته خدا و رسولش خشنود هستیم.»([27])

 

 

منابع:

[1])   ر. ک: فاطمة الزهراء فى الاحادیث النبویة، ص86 و 92 و عوالم الزهراء ص380 و دلائل الزهراء، ص44.

[2])   بحار الانوار، ج43، ص627 و 140 و دلائل الزهراء، ص46.

[3])   کشف الغمة، ج1، ص463 و بحار الانوار، ج43، ص141 و عوالم الزهراء، ص277،280 و 281.

[4])   بحار الانوار، ج42، ص201.

[5])   صحیح مسلم، ج3، ص1092.

[6])   ما اغضبتها مدة حیاتی معها و لم تغضبنی و لم تعص امری مدة حیاتها معی - بحارالانوار، ج43، ص134.

[7])   لو ان الآیة نزلت فی قوم ثم مات اولئک ماتت الآیة لما بقى من القرآن شیء، و لکن القرآن یجری اوله على آخره ما دامت السماوات و الارض - مقدمه تفسیر البرهان، ص5.

[8])   ...ان القرآن تأویله یجری کما یجری اللیل و النهار و کما تجری الشمس و القمر... - همان جا.

[9])   لیس امری و امرکم واحداً اننی اریدکم لله و انتم تریدوننی لانفسکم - نهج البلاغة، خ136.

[10])   ما عهدتنی خائنة و لا خالفتک منذ عاشرتک - بحارالانوار، ج42، ص82.

[11])   عوالم الزهراء، ص477، و مسند فاطمه، ص568.

[12])   همان.

[13])   انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءاً و لا شکوراً - انسان/9.

[14])   جهاد المرأة حسن التبعّل - وسائل الشیعة، ج15، ب4، از ابواب جهاد عدو، ص23، ح2. این حدیث در نهج البلاغه از زبان امام على، ک136 آمده است.

[15])   جهاد المرأة ان تصبر على ما ترى من اذى زوجها و غیرته - وسائل الشیعة، همان جا.

[16])   السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فى جوارک و السریعة اللحاق بک... قلّ یا رسول الله عن صفیّتک صبری و رقّ عنها تجلّدی الاّ ان لی فی التأسی بعظیم فرقتک و فادح مصیبتک موضع تعز، فلقد وسّدتک فی ملحودة قبرک و فاضت بین نحری و صدری نفسک فانّا لله و انّا الیه راجعون فلقد استرجعت الودیعة و أخذت الرهینة، أما حزنی فسرمد و اما لیلی فمسهّد الا ان یختار الله لی دارک التی انت بها مقیم و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک على هضمها فاحفها السؤال و استخبرها الحال، هذا و لم یطل العهد و لم یخل منک الذکر و السلام علیکما سلام مودّع، لا قالّ و لا سأم فان انصرف فلا عن ملالة و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین - نهج البلاغة، خ202. و اصول کافى، ج1، ص458، و امالى، ص110.

[17])   قاسم بن سالم از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند: «هنگامى که از در بقیع وارد  شوى، خانه على(علیه السلام) بر دست چپ تو است; این خانه در جوار منزل پیامبر بود و درهاى آن دو خانه در کنار یکدیگر قرار داشتند.» کافى، ج4، ص555 و بحار الانوار، ج100، ص194 و در روایتى دیگر آمده است که دریچه اى میان خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و فاطمه(علیها السلام)بود که پیامبر از آن بر اخبار فاطمه آگاه مى گشت. عوالم الزهراء، ص372.

[18])   انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً - احزاب/32.

[19])   هوّن ما نزل بی أنه بعین الله - الملهوف على قتلى الطفوف، ص169.

[20])   اللهم تقبّل منا هذا القربان - همان منبع.

[21])   و الله ما رأیت الا جمیلا - همان منبع.

[22])   لأسلّمنّ ما سلّمت أمور المسلمین و لم یکن فیها جور الاّ علیّ خاصة - نهج البلاغة، خ74.

[23])   و الذی بعثک بالحق نبیاً مالی و لعلی منذ خمس سنین الا جلد کبش نفترشه باللیل و نعلف علیه بعیرنا فی النهار و إن مخدتنا حشوها لیف - عوالم الزهراء، ص264.

[24])   یا بنتاه تعجّلی مرارة الدنیا بحلاوة الآخرة - همان، ص266.

[25])   و ما عند الله خیر و ابقى - قصص/60. نک: عوالم الزهراء، ص263.

[26])   انها طحنت بالرحى حتى مجلت یداها و اثر فی صدرها و کنست البیت حتى اغبرّت ثیابها  فقال(صلى الله علیه وآله وسلم): الا اعلمکما شیئاً اذا تعلّمتماه کان خیراً من الخادم اذا اخذتما منامکما فکبّرا الله اربعاً و ثلاثین مرة و احمداه ثلاثاً و ثلاثین مرة و سبّحاه ثلاثاً و ثلاثین مرة فهو خیر لکما من الخادم فقالا: رضینا - وسائل الشیعة، ج60، ص446 و صحیح بخارى با شرح کرمانى، ج14، ص244 و مسند احمد، ج1، ص106 و عوالم الزهراء، ص226.

[27])   الا احدثک عنی و عن فاطمة: إنها کانت عندی و کانت من أحب أهله -النبی- إلیه، و إنها استقت بالقربة حتى أثّر فی صدرها، و طحنت بالرحى حتى مجلت یداها -اخشوشن جلدها من العمل بذلک- و کسحت البیت حتى اغبرّت ثیابها، و أوقدت النار حتى دکنت ثیابها -اغبرّ لونها- فأصابها من ذلک ضرر شدید، فقلت لها: لو أتیت أباک فسألته خادماً یکفیک ضرّ ما أنت فیه من هذا العمل، فأتت النبی(صلى الله علیه وآله وسلم) فوجدت عنده حُدّاثاً، فاستحت فانصرفت، فعلم النبی(صلى الله علیه وآله وسلم) أنها جاءت لحاجة، قال: فغدا علینا رسول الله و نحن فی لفاعنا -لحافنا- فقال: السلام علیکم، فسکتنا و استحیینا لمکاننا، ثم قال: السلام علیکم فسکتنا، ثم قال السلام علیکم، فخشینا إن لم نرد علیه أن ینصرف، و قد کان یفعل ذلک، یسلم ثلاثاً فإن أذن له، و إلاّ انصرف، فقلت: و علیک السلام یا رسول الله، ادخل، فلم یعدُ أن جلس عند رؤوسنا فقال: یا فاطمة ما کانت حاجتک أمس عند محمد؟ قال: فخشیت إن لم نجبه أن یقوم، فأخرجت رأسی فقلت: أنا و الله أخبرک یا رسول الله، فذکرت له ما کانت علیه فاطمة و ما طلبت منها، فقال(صلى الله علیه وآله وسلم): أفلا أعلمکما ما هو خیر لکما من الخادم، إذا أخدتما منامکما فسبّحا ثلاثاً و ثلاثین، و احمد ثلاثاً و ثلاثین، و کبّرا أربعاً و ثلاثین، قال: فأخرجت فاطمة رأسها فقالت: رضیت عن الله و رسوله (ثلاث مرات) - بحار الانوار، ج43، ب4، ص82، ح5.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۹
بهاره پویش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی